گروهخوانی
کتابخوانی غیرگروهی فلب تغییر اجتماعی

جملات برگزیده از کتابخوانی غیرگروهی کتاب قلب تغییر اجتماعی

نام کتاب: قلب تغییر اجتماعی/ چگونه جهان خود را دگرگون کنید

نویسنده: دکتر مارشال روزنبرگ

مترجم: کامران رحیمیان و کیوان رحیمیان

نشر اختران

۱۱۷ صفحه

چاپ دوم، سال 98

رویکرد NVC، رویکردی که شدید در حال مطالعه و تمرینش هستم و به نظرم برای حرف زدن و بودن رویکرد نسبتا کامل‌تری میاد. این کتاب را به پیشنهاد یکی از دوستان خوبم خوندم که بدانم برای تغییر اجتماعی که مدنظر دارم، بهتره چجوری باشم و چجوری فکر و عمل کنم. شاید در نظر اول این رویکرد ساده بیاد اما در عمل برای من که چندان ساده نبوده و همچنان باهاش درگیرم. اینم بگم که برای شروع این مفهوم کتاب اصلی کارکرد بهتری داره (کتاب ارتباط بدون خشونت از همین نویسنده) که من نتونستم هنوز جمله برگزیده‌هاش رو بذارم. چون فکر کنم هم نشدنی باشه اونقدر که جمله منتخب‌ داره!

جملات برگزیده کتاب قلب تغییر اجتماعی

هر فردی با تغییر خود قدم اول برای خلق کیفیت ارتباطی موردنظرش را برمی‌دارد و در پی آن می‌تواند با ارائه دعوت و حمایت از دیگران و ساختارها در این مسیر فعال و کمک‌کننده شود، چه تا یک گل نیابد بهار نمی‌شود.

الگوی ارتباط بدون خشونت در سه عرصه بروز می‌کند: ارتباط همدلانه با خود، ابراز صادقانه خود، دریافت همدلانه دیگران. برای ساختن ارتباط با خود و دیگران روزنبرگ استفاده از چهار جز مشاهده، احساس، نیاز و تقاضا را پیشنهاد می‌دهد.

مارشال: هرچه ارزش انجام‌دادن دارد، ارزش انجام ضعیفش را هم دارد.

نقطه شروع تغییر اجتماعی این است: «رهاسازی خودمان از هرآنچه ناهماهنگ است با خلق جهانی که در آرزویش هستیم.»

من تلاش می‌کنم آن دنیای منتخبم را درون خودم خلق کنم. صلح از خود من آغاز می‌شود.

یکی از راه‌ها برای ایجاد تغییر اجتماعی همین است. درمیان گذاشتن آنچه به ما کمک می‌کند، آنچه زندگی ما را غنی‌تر می‌کند بدون اینکه پنبه الگوهای قدیمی را بزنیم، بدون اینکه دیگران را مشتی آدم متعصب بدانیم…بگوییم این قصه ما چه دارد که از آن خوشمان می‌آید و چطور زندگی ما را غنی‌تر کرده است.

مبنای هر کاری این تصور است که آن کار چگونه نیازهای انسان را برآورده خواهد کرد.

به سختی می‌توان تحقق نیازهای انسان را از تحقق نیازهای محیط زیست جدا کرد.

سازمان زندگی‌غنی‌ساز باید طوری باشد که بتواند به خوبی از تک‌تک کارکنانش صادقانه سپاسگزاری کند و در خدمت زندگی و در خدمت نیازهاست.

اگر در مقام عوامل تغییر اجتماعی ما نوعی پشتوانه معنوی نداشته باشیم بیشتر سبب خسارت می‌شویم تا خیررساندن. منظور از واژه معنوی این است که هر لحظه با زندگی خودمان و زندگی دیگران مرتبط باقی بمانیم و چنین معنویتی را می‌توانیم با پرسش‌هایی نظیر اینها کشف کنیم: زندگی خوب یعنی چه؟هدف ما چیست؟

معنویت لازم برای تغییر اجتماعی معنویتی است که ما را به تغییر اجتماعی برانگیزاند.

جمله کمبل درباره معنویت: کاری را که برایت مفرح نیست انجام نده.

مطبوع‌ترین بازی جهان خوشایند کردن زندگی است.

نیروی خود را صرف برآوردن نیازهای کره زمین و انسان‌ها کنید و به واسطه برآوردن نیازها، صرف غنی‌کردن زندگی کنید.

تغییر اجتماعی یعنی آزادکردن خودمان از هر نظام اعتقادی، از هر معنویتی که با انچه باور داریم هماهنگ نیست.

رشد معنوی آدم‌ها تا حد زیادی تعیین‌کننده دنیا و آن ساختارهای اجتماعی است که می‌خواهند به وجود بیاورند.

در زمینه اقدام برای تغییر اجتماعی بسیار مهم است با کسانی که از آنها چیزی می‌خواهیم، کیفیت مشخصی از ارتباط خلق کنیم و بفهمیم آنها چه احساس و نیازی دارند. مهم‌ترین نکته این است که طرف مقابل فکر نکند قصدمان این است که او را وادار به کاری کنیم که خودمان می‌خواهیم.

چهار بعد کلیدی تغییر اجتماعی: 1- داستان: قرار است ما چگونه زندگی کنیم و سرشت ما انسان‌ها چیست؟ 2- دسته‌ها: منظور گروه‌های مردم است که برای انجام کاری دورهم جمع شده‌اند و برای پیشبرد این کار سازمان‌هایی ایجاد شده‌اند: خانواده، نظام آموزشی، دولت، پلیس یا شرکت. اگر داستان پیروزی خیر بر شر باشد، دسته‌ها هم سلسله مراتبی خواهند بود. اما وقتی معنویت متفاوتی به وجود می‌آوریم و بر اساس ان زندگی می‌کنیم، کل ساختارهای سلطه متزلزل می‌شود. 3- برای اینکه انسان‌ها در این دسته‌ها قرار گیرند چه نوع آموزشی باید تدارک دید؟ وقتی میخواهید مراجع قدرت بر مردم سلطه داشته باشند، بخش کلیدی آموزش زبان است. اینکه چه زبانی را به ذهنشان تزریق می‌کنید. یکی از ویژگی‌های اصلی ساختارهای سلطه، زبان قضاوت است. به این فکر کنید: اگر گیاهی آنجور که تو می‌پسندی رشد نکند، مجازاتش می‌کنی؟ اگر بچه‌ای آنجور که شما می‌پسندید رفتار نکند، مجازاتش می‌کنید؟ با اینگونه نگاه کردن مجازات بی‌معنا می‌شود. 4- ما چطور بار می‌آییم و رشد ما در مقام انسان چگونه است؟

به نظر من کلمه اطاعت حاکی از این است که چگونه ما گاهی انتخاب می‌کنیم به تقاضای مرجع قدرت عمل کنیم چون می‌بینیم این تقاضا در خدمت زندگی است.

هرگز به مرجع قدرت اجازه ندهید به شما بگویند چه کار کنید. به جای اطاعت به آنها احترام بگذارید؛ به پیشنهادهایشان گوش دهید و از انها یاد بگیرید. بعد خودتان انتخاب کنید.

تسلیم و شورش هر دو در حکم واگذاری قدرت به طرف مقابل است.

به جای شنیدن قضاوت مراجع قدرت، احساس و نیازشان را بشنوید. از انها بیاموزید، اما هرگز این قدرت را به انها ندهید که شما را تعریف کنند و تعیین کنند چه درست و چه غلط است، یا چه کار باید بکنند.

تنها راه برای ایجاد تغییرات بزرگ این است که ما شخصا  در درون خودمان آن تغییر را به وجود آوریم.

با او (بدون دشمن‌انگاری) به نوعی ارتباط برقرار می‌کنم تا مطمئن شود من صادقانه می‌فهمم کاری که می‌کند قطعا مطبوع‌ترین کاری است که می‌تواند انجام دهد.

من صادقانه باور دارم هرکاری که هرکس در هر لحظه می‌کند، قطعا خوشایندترین کاری است که در آن لحظه می‌شناسد و انجام می‌دهد.

نیت من در هر حرفی که می‌زنم و هرکاری که می‌کنم این است که زندگی را خوشایندتر کنم.

در هر حال کار را با همدلی اغاز می‌کنم، بعد آن شخص را از دردم نسبت به راهبرد انتخابی او مطلع می‌کنم. باخبرش می‌کنم که این راهبرد برآورنده نیاز من نیست. بعد از او می‌خواهم بیاید باهم دنبال روشی بگردیم که نیازهای همه را محقق کند.

باید اطمینان بدهید که با تصویر دشمن‌انگاری کار را شروع نمی‌کنید.

می‌خواهم بدانم در قلبش چه می‌گذرد. در عین‌حال می‌خواهم از آنچه در قلب خودم می‌گذرد باخبرش کنم و احیانا به نتیجه‌ای برسیم که نیازهای هردوی ما را براورده کند. یک موقعیت واضح عملی..

بعد از همدلی با طرف مقابلتان، قبل از اینکه واکنشی نشان بدهید توی دلتان آهسته تا یک‌میلیون بشمارید و قبل از اینکه بروید س نیازهای خودتان، اطمینان حاصل کنید طرف مقابل میزان همدلی که نیاز داشته است را دریافت کرده است. مثلا بپرسید: قبل از اینکه من حرفم را شروع کنم چیز دیگری هست که بخواهید بگویید؟ یا نفس عمیقی بکشید و صبر کنید.

همیشه خوب است که قبل از معطوف‌کردن توجه از طرف مقابل به خودمان، قدری صبر و ملاحظه به خرج بدیم.

هیچ‌وقت هیچ تعبیری را که بیانگر خطاکاربودن طرف مقابل باشد به کار نبرید. هرچه ترس شما از رفتاری بیشتر باشد استفاده‌نکردن از تعابیر حاکی از اشتباه بودن این رفتار مهم‌تر است.

با آنچه درون افراد جریان دارد مرتبط شوید.

ما احساس‌ها و نیازهای طرف مقابل را درک می‌کنیم و وقتی این کار را می‌کنیم دیگر طرفمان را دشمن نمی‌بینیم، دیگر نه مقاومتی می‌بینیم، نه انتقادی. فقط انسانی را می بینیم که نیازهایی مشابه ما دارد. ممکن است راهبردهایی را که او برای برآوردن نیازهایش انتخاب می‌کند دوست نداشته باشیم. اما اگر فردی را که با او سروکار داریم به چشم دشمن ببینیم، به نظرم در خشونتی که بر کره زمین در جریان است سهیم خواهیم بود. بنابراین، هر اقدام من برای تغییر اجتماعی، اگر مبتنی بر این دشمن‌انگاری باشد که فلان آدم یا بهمان گروه از آدم‌ها بد یا شر هستند، پیش‌بینی‌ام این است که آن اقدام محکوم به شکست خواهد بود.

من همیشه دفترچه ای در دسترس دارم، و هر وقت با پیامی یا نگاهی یا لحن صدایی مواجه شوم و بلافاصله دشمن انگاره ای را در ذهنم بینم، مینویسم محرک چه بوده. بعد سر فرصت در مورد آنچه در آن لحظه در من گذشت با خودم همدلی می کنم. با آن محرک در درون من چه گذشت؟ سعی میکنم با احساس هایی که در من به وجود آمد و فکرهایی که در سرم گذشت همدلی کنم، و همیشه میرسم به نیازی که پشت واکنشم بوده. بعد که با خودم همدلی کردم، برمی گردم سراغ آن پیام و می کوشم احساس و نیاز آن فرد را در آن لحظه درک کنم؛ حتی پس از واقعه. حتی شده با حدس زدن، حتی اگر طرف دیگر اینجا نیس که صحت حدس مرا بررسی کند.

من نیاز دارم به ترویج تصوری از جهانی که در آن همه و حیات همگان باارزش است.

اگر طرف واضح صحبت نمی‌کند، کمکش کنید تا به وضوح برسد و حرفش را دنبال کند.

مهم این است که در قلبمان زندگی کنیم نه توی افکارمان.

تمام اقدامات مربوط به تغییر اجتماعی در این سه کلمه خلاصه می‌شود: خواستن و خواستن و خواستن. برای رسیدن به همه اهدافتان لازم است بخواهید و بخواهید و بخواهید و اگر نمی‌خواهید همه این خواستن‌ها را خودتان انجام دهید باید از دیگران کمک بگیرید تا اعلام بخشی از خواستن‌ها را به عهده بگیرند.

پس اگر یک جا لازم باشد آدم بداند چطور کلمات زیادی به کار نبرد، آنجا اقدامات تغییر اجتماعی است. وقت محدود است و کارهای زیادی برای انجام‌دادن وجود دارد.

شما در صورتی باید نگران طردشدن باشید که فکر کنید چنین چیزی وجود دارد. اگر با گوش ارتباط بدون خشونت حرف‌های دیگران را بشنویم، هرگز نگران طرد شدن نخواهیم شد. چنین چیزی وجود ندارد. با گوش ارتباط بدون خشونت هرگز «نه» نمی‌شنوید؛ چون می‌دانید که «نه» بیان غم‌انگیز یک نیاز است. در نتیجه نیاز پشت آن «نه» را می‌شنوید. طرد کردنی در کار نیست. شما نیازی را می‌شنوید که فرد را از «بله» گفتن باز می‌دارد. این طرد کردن نیست. فرد نیازی دارد که می‌کوشد آن را برآورده کند.

هرگز گیر افکار طرف مقابل نیفتید. هرگز افکار او را نشنوید.

هر تقاضایی که مطرح کنید و طرف مقابل نیاز پشت آن را نشنود، به احتمال زیاد آن تقاضا را درخواست آمرانه خواهد شنید.

اگر می‌خواهید به زندگی خدمت کنید، لازم است نظام‌های زندگی غنی‌ساز به وجود آورید.

با توجه به وسعت تغییر اجتماعی که در برابر ماست- تغییری که همه ما دوست داریم آن را به چشم خود ببینیم – به گمان من آنچه را از هر چیز امید و نیروی ایجاد تغییر را در ما به وجود می آورد، این است که اطمینان حاصل کنیم بزرگداشت زندگی را بلدیم. بیایید چنین بزرگداشتی را وارد زندگی خود کنیم و تغییر اجتماعی را از آن شروع کنیم. این اولین قدم است. در غیر این صورت، وسعت تغییر ما از پای درخواهد آورد. انرژی حاصل از روح بزرگداشت زندگی، به گمان من قدرت هر کاری را که برای تحقق تغییر اجتماعی لازم است به ما خواهد بخشید.

وقتی آدم‌ها نیازهایی دارند که نمی‌دانند چگونه مستقیما آنها را برآورده کنند، سعی می‌کنند غیرمستقیم از خلال بحث‌های روشنفکرانه به آن نزدیک شوند. در نتیجه گفتگو تهی از زندگی است.

تمام قضاوت‌های اخلاقی، چه مثبت و چه منفی، ابراز غم‌انگیز نیازهاست. انتقاد، تحلیل و توهین بیان غم‌انگیز نیازهای برآورده نشده است و از ان طرف تعریف و تمجید هم ابراز غم‌انگیز نیازهای محقق شده.

درد ادم‌ها هنگامی التیام می‌یابد که با طرف مقابل در مقام انسان ارتباطی اصیل و واقعی داشته باشند و من فکر نمی‌کنم چنین ارتباطی را بشود با کسی برقرار کرد که خودش را درمانگری می‌داند که قرار است عیب و ایراد دیگران را تشخیص بدهد.

همه ما می‌توانیم با دیگران رابطه اصیل و واقعی داشته باشیم و همین کیفیت رابطه است که التیام می‌بخشد.

وقتی اموزش‌های جامعه‌ای مبتنی بر عدالت کیفری باشد، هیچ چیز به غیر از رنج دیگران نخواهند خواست.

بهترین محافظت، گفتگو با کسانی است که از انها بیشتر از همه می‌ترسیم. هیچ رویکرد دیگری موثر نخواهد بود.

 

پاسخی بنویسید